fireopal

آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۵۶ شهاب
  • ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۳ موفق
  • ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۵ ساخت
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۸ بودن
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۱۸ حیف
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۲۵ ایمان

ظرفیت

جمعه, ۶ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۲۰ ق.ظ

دوتا فریاد پدرم به خاطر یک موضوع کاملا به من فهموند که کی هستم و چه وظیفه ای دارم عجیب بود ولی این چند روز منتظر یه تلنگر بودم انگار همین بود امشب خونه عموی بزرگم بودم هر لحظه احساس تعهد میکردم حس میکردم به خودم شخصیتم و خیلی چیزای دیگه متعهدم اصلا یکسری قانون توی ذهنم بود که مدام میومد جلوی چشمام فقط آخرش نمی دونم چی شد رفتم جلوی پسرعموی بزرگم گفتم آیا سیاوش چقدر ما رو مسخره کردید ببینید چه بلایی سرتون اومد خندید گفت شده دیگه زهرا خانم بعد فکر کردم چکار داشتی به بنده خدا ما آدما هممون مثل ققنوسیم با این تفاوت که ظرفیت متفاوت داریم هزار بار آتش میگیریم و از خاکسترمون متولد میشیم البته بعضیام کلا توی همون خاکستر میمونن من هر هفته هر مرحله در حال سوختن و متولد شدنم سخته عجیب سخته شب هایی که از ناامیدی حتی نمی تونم بخوابم ولی عجیب تر اینه که دوباره بلند میشم گاهی به توان پاهام شک میکنم سخت ترین شب زندگیم شبی بود که فهمیدم توی اون خونه باید تنها زندگی کنم یک مهمان ناخواسته با آدم های غریبه پدرم چشماش سرخ بود خودم مدام تکرار میکردم میتونی آروم باش تونستم سه ماه گذشته تونستم سخت بود ولی شد بعدش زهرایی تازه متولد شد ما آدما با مشکلات ظرفیتمون بالا میره بعضی وقتا فکر میکنم تا درک مرگ قراره ظرفیتمون اضافه بشه.

۹۸/۱۰/۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی