من راه طولانی آمدم تا رسیدم به منزل مقصود نمی دونم دیر رسیدم یا از همان اول هم اینجا خانه من نبود رسیدم هستی ولی میدانم که دیگر نیستی بلد نیستم بیشتر از این بجنگم در توانم نیست اصلا دیگر میدان جنگی نیست وقتی همه در صلحن من برای چه چیزی با چه کسی بجنگم تویی که نیستی و منی که گیج شده ام.
آمدم فکر کردم کارم ناتمام مانده رسیدم فهمیدم همه چیز تمام سده من در سوگ ماندم درد می کشید قلبم مادرم را بردم یک گوشه از حال دلم گفتم روانشناس نیست تحصیلات بالایی هم ندارد ولی خدای عجیبی دارد .امروز زنگ زد گفت برایت آیت الکرسی خواندم گفتم این دخترم را از این درد نجات بده ببرش به خانه خودش خندیدم اسمش را برد گفتم نبر اسمش را دیگر نبر در باورم نیست دعای مادر یک و علاقه سه ساله را خاکستر می کند اگر میدانستم سه سال تمام این همه راه نمی آمدم ابمان من رسیدم تو را نمی دانم ولی من به چیزی که میخواستم رسیدم.