تمام
بعضی وقتا با تمام وجودت وقت میزاری کار میکنی تلاش میکنی و بعد از اون فقط میتونی توکل کنی و بدونی با تمام وجودت مایه گذاشتی این کاری بود که سر کنکور کارشناسی انجام دادم و الان ارشدم و دقیقا همینطور زحمت کشیدم و امیدوارم و همین کار رو پارسال در یک حوزه دیگر انجام دادم یعنی با تمام وجود تلاش کردم و دقیقا یادم هست هیچ نتیجه ای نگرفتم و تا چند وقت حالم بد بود الان هم تمام تلاشم رو کردم بیش از در توانم نیست.
توی حیاط با فاطمه و زهرا نشسته بودم و حرف میزدیم از زحمت هایی که توی این چندسال کشیدیم و تمام اتفاقاتی که افتاد و چقدر عوض شدیم . ادمای هم کف هم پیدا کردیم باهم رشد کردیم و بزرگ شدیم خوشحالم اغاز سن بیست سالگیم در تهران بود چون تجربه هایی بدست اوردم که محال بود جای دیگری بدست بیاورم خوشحالم که سه تا دوست کرمانی پیدا کردم که با تمام وجودت دوستشون دارم و باحضورشون در تمام روزای سختی که خانوادم نبودن حمایتم کردن.
توی همین شهر تمام ارزوی من شکل گرفت و به خاطر ارزوم حاضر نیستم به همین راحتی بار از میدان به در شوم . چیزی در این شهر من را نگه میدارد که نمی دانم تا چه حد در اینده تحقق پیدا خواهد کرد .
ولی وسط تمام اینها خسته ام فعلا از این شهر حتی الان حاضر نیستم برگردم خونه دوست دارم برم روستا نفس بکشم رنگ ابی بردارم تمام نرده ها رو رنگ کنم روی مبل مادربزرگم توی حیاط کتاب بخونم و لذت ببرم از تمام زندگیم تنها دغدغه ام روابطم با خانوادمه بعد از نه ماه دوری میدونم دوباره یک ماه اول شرایط برام خیلی سخته نه اونا درکم می کنند نه من توان درک خانوادم رو دارم و این اصلا خوب نیست.
و به اخر خط کارشناسی نزدیک میشم روز شنبه اخرین امتحان کارشناسی رو میدم و روز سی ام جشن فارق التحصیلی و تمام.