fireopal

آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۵۶ شهاب
  • ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۳ موفق
  • ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۵ ساخت
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۸ بودن
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۱۸ حیف
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۲۵ ایمان

هدیه تولد

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۴۶ ق.ظ

دیشب شب تولدم بود روزش رفتم امام زاده صالح ولی اینقدر دلم گرفته بود که اونجا هم ارومم نگرفت هیچ وقت اسمون تهران اینقدر دلگیر نبود حالم خیلی بد بود و فکر میکردم به خاطر اینکه برادرم روز تولدم رو تبریک نگفته اینقدر ناراحتم شب برگشتم خوابگاه یک کیک گرفتم و شب شمع های تولدم رو فوت کردم و آرزو کردم دوست داشتم لیستی از تمام ارزوهایی که میخوام توی این سن بهش برسم بنویسم ولی نشد فهمیدم عموم حالش خیلی بده و بیمارستان و میخواد منو ببینه وساعت پنج صبح فهمیدم همون دیشب فوت کرده بوده و برای اولین بار دلم از هر چی اشک بود خالی نمی شد قلبم اروم نمی گرفت راه تهران هیچ وقت در نظرم اینقدر طولانی نبود هیچ وقت اینطور زجه نزده بودم من هیچ وقت مثل امشب نبودم دلتنگم برای صداش و نگاهش همانطور بیخیال همه چیز دست بندازه گردنم و بگه از ما دوتا عکس بگیرید یا بهم نگاه کنه بگه این لباسا چین پوشیدی خجالت نمی کشی و من بگم عمو مثل گلای توی باغچه شدم و حالا دلتنگ توام همین شب اول دلتنگم خیلی زیاد حضورت رو احساس میکنم خیلی زیاد به نظرم همیشه ۱۳ آبان فقط به شوخی خواهر و برادرم نحس نیست الان برام یه غم سنگینه خیلی سنگین همیشه یادم میمونه شب تولدم کی رو از دست دادم همیشه یادم میمونه هدیه تولدی که من از خدا خواستم این نبود ولی این بدترین هدیه تولد کمام زندگیم بود.



۹۷/۰۸/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی