او
زندگی کردن بزرگترین شجاعت یک انسان است گاهی تحت فشاریم شب هایی رو میگذرونیم که هیچ وقت دیگه این حال را تجربه نکرده ایم و تسلیم وسکوت گاهی تنها کاریه که میتونیم انجام بدیم .
وقتی آنجا دلم برای خانه پر میکشد وقتی اینجام دلم برای آنجا اسیر شدن آزادی ان هم خودخواسته عجیب ترین مشکل یک زندگیست .
روزهایی هست که ناخواسته قلبت میزند روزهایی که با تمام وجود تلاش میکنی ضربانش را قطع کنی کار کنی درس بخونی و خودت را غرق زندگی کنی و وقتی چشم باز کنی ببینی دقیقا در نزدیک ترین نقطه جهان به او ایستاده ای تو ناخودآگاه در مسیر او رفتی در مسیر او زندگی کرده ای و حالا نزدیکی ولی به اندازه تمام احساست دور و ناتوانی برای از بین بردن تمام این فاصله ها و تنها کارت سپردن زندگی به همان خداییست که ضربان قلبت را شنید.
بقیه بیرون گود ایستادند به جز مادرم و پدرم که زندگیم را خط به خط میدانند و خودم تمام این خط ها را زندگی میکنم و حس میکنم در عجیب ترین نقطه زندگیم هستم در کنار خط خطی ها و او.