fireopal

آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۵۶ شهاب
  • ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۳ موفق
  • ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۵ ساخت
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۸ بودن
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۱۸ حیف
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۲۵ ایمان

خدمت

دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸ ب.ظ

هر سال این موقع توی مسجد بودم وقتی توی ایوان خونمون می ایستیم مسجد رو میبینیم ولی امسال اصلا حسش رو ندارم اینقدر منفعل شدم که حتی نذری ها هم نمیرم بیست و چهار سال رفتم از لحظه ای که تونستم بفهمم فرستادنم توی غذاخوری مسجد گفتند تو نوه حاج حسنی نذرم نذر پدربزرگته باید از مهمونای امام حسین پذیرایی کنی منم رفتم با عشق کار کردم نمی دونستم امام حسین کیه ولی میدونستم پدربزرگم آدم بزرگیه به حرمتش باید با جون و دل کار کنم بعد ها بزرگتر شدم شدم و شدم  مدیر غذا خوریه بالا موقع نذری دادن دختر عموهام  و چیدم و گفتم هر کدوم باید چکار کنید پارسال اینقدر تیم قوی برای سفره ها چیده بودم که همه چیز برخلاف سال های گذشته بی کم و کاست بود ولی امسال میدونم اصلا حوصله و حال و هوای اون روز ها در وجودم نیست فردا هم نذر امام حسین داریم ولی اصلا حال بیرون رفتن از چارچوب این خونه رو ندارم خسته ام و این رو با تمام وجودم احساس میکنم تا امروز سعی میکردم به این فکر نکنم که میخوام فردا توی سفره امام حسین خدمت کنم یا نه امروز وقتی خوب فکر کردم دیدم امسال عشقش نیست امسال حالش نیست امسال خیلی چیزها تغییر کرده بزرگی امام حسین است ولی اگار من کوچک شدم انگار امسال خواسته که دلم نباشد بنشینم خانه .

به دختر داییم گفتم امسال روز عاشورا برو توی سفرا کمک کن من نیستم محال از اون سفره بیای بیرون و حالت حال دیگیری نباشد .

از خودش خواستم حال سال بعدم انقدر خوب باشد که باز خدمت کنم.

۹۸/۰۶/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی